عشق ممنوع

تقدیم به....

همـــــــه زندگیم درد استـــــ ؛ درد …نمے دانم عظــــمتـــ این کلمـــــه را
درکــــ مے کنے یا نــه ؟! وقتے مے گویــــــم درد….
تو بــه دردے فکر نکـــــــن کـــه جسمــــ انسان را ممـــــــکن استــ
یکـــ بیمارے شــــدید بکشد!! نـــــــــــه؛ روحـــــــم درد مے کنـــــــد…!!!


آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست ، با تو جان گرفته است دوباره
آغازی بی پایان ، مرا از غروب عشق نترسان
طلوع عشق ما ، غروبی نخواهد داشت ،
قلب من با تو ، هیچ غمی نخواهد داشت

______________________________

نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم

+نوشته شده در شنبه 17 تير 1391برچسب:♠NO LOVE♠,ساعت9:47توسط ♠Reza♠ | |


 

 

 

 

تنهاترین تنهای تو . زخم زبونا خورده بود


وقتي نگاهم ميكني ، مست و خرابم ميكني ؛

آتش بجانم مي زني ، وا ي كه چه غوغا ميكني

من مستِ چشمانت شدم ، واله شدم ، شيدا شدم
 
در انتظاريك نگاه ، از عمق جان بيتاب شدم

خوابم بكن ، رامم بكن ؛با بوسه اي شادم بكن

دستي به گيسويم بكش ، روح و تنم آرام بكن

فارغ ز غمها ميشوم ، چون روح سبكبال مي شوم

برگير اين زنجيرِ قيد َ، آزاد ز بندها مي شوم

با من که هستی زنده ام ، از عشق تو پاینده ام

آتش نزن بر هستي ام ، از نيستِ خود هستم بكن

خدانگهداری نكرد . چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا . 
از بعد تو بیچ=اره شد

 

بعد از وداع آخرش . 

 

 

 

دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم،
نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام.
یک شب از کوچه خیالم بگذر,
...!شاید عطر تنت خواب پریشانم را التیم ببخشد

 

+نوشته شده در 1 فروردين 1386برچسب:♠NO LOVE♠,ساعت1:0توسط ♠Reza♠ | |